..............

.................................................................................................................................................

...

 


زنی که راهروها را جارو می‌کشد...

و پوکی استخوانش را قایم می‌کند
و رنگ دکمه‌های لباسش باهم فرق دارد،

 قهرمان است...!
از روزهای جهانی  نگو...
 

مردان دیروز

مردان ديروز
زني را سنگ زدند به حكم ننگ
زني را كشتند به حكم همخوابگي
و فراموش كردند
كه خود هر شب همخواب
زناني هستند
كه به قيمت نان
تن مي فروشند
 

.....

 

 

گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری 


تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی  


گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش  


گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی  


اون وقت خدا هم میخنده  


گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی ..

 

نارنجی پوش


پیرمرد نارنجی پوش در حالی که کودک را در اغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش میکنم که به داد این بچه برسید...
یه ماشین زد بهش و فرار کرد.
پرستار گفت:این بچه به عمل نیاز داره باید پولشو پرداخت کنید
پیرمرد گفت:اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمیشناسم خواهش میکنم عملش کنید
پرستار گفت:با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید..
اما دکتر بدون اینکه به بچه نگاهی بندازه گفت:این قانون بیمارستانه باید پول قبل از عمل پرداخت بشه
صبح روز بعد...
همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید...

فِڪـرَﭞ اَز سَـــَرґ اُفتـــاב...

بـﮧ هَمیـטּ راحَتے

نـﮧ آسمــانـ بِـﮧزَمیـטּ آمَــב و نـﮧ בنیـــا تیـــرِه و تــار شُـב

فقط خودمون و خدامون عشقه

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

000

دست از پا خـــــــــطا کنی

تعویضــــــــــــ میشوی..

همین حوالــــــــی کسی شبیـــــه توست.

 

 

این است پیــــــــام عشق های امـــــــــــروزی!

 

فاحشه...

ﯾﮑﯽ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ !!! ﻫﻤﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺷﺐ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ .. ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﺵ ﻧﺬﺭﯼ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺒﺮﻧﺪ ﺍﻭ
ﺑﺎ ﮐﺴﯽﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺷﺒﺶ ﺭﺍ
ﻣﯿﺨﺮﺩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻠﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻪ
ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﮐﺮﺩﻩ، ﻭﻟﯽ ﭼﺮﺍ
ﻣﺴﺠﺪﯼ ﻫﺎ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ
ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻧﺸﺪ،
ﺷﺎﯾﺪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﻫﺎ
ﻧﻪ ....

...

funny_animated_picture_50.gif

000

 

بــد باختــن یعنــی:

یــه عمــر تــلاش کنـی شـاه بشی...

بعـــد بفهمـی "بی بی" دلــت عــآشق ســربازه!!

رفیق


پـسری باخانوادش دعواش شدو از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یکماه موند...

بعد از یک ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد

یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!!

میگه نه!!

میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی . ...

عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش ؛ رفیقش داشت مشروب میخورد

به رفیقیش میگه : ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمی دونستم خواهرتو بود !

دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد ,خوابید

ولی خواهرمو نشناخت!!

درد و دل یک دختر...


دختره تعریف میکرد
یه بار یه خواستگار اومد منم کلاس گذاشتم گفتم میخوام درس بخونم
هیچی دیگه پا شدن رفتن
هر چی گفتم بابا فقط دو صفحه مونده گوش ندادن
کفاصطااا :)))

....



.....


خدایا این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند فکری کن اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت .


تمام دنیا به کنار ،
خدا را عشق است...

دردناک ترین جدایی ها آنهایی هستند که،
نه کسی گفت چرا و نه کسی فهمید چرا !

عادت می کنم :

به داشتن چیزی و سپس نداشتنش

به بودن کسی و سپس به نبودنش

تنها عادت می کنم … اما فراموش نه !!!


.....

 

دلـــــــــــم میخـــــــــواســــــت زمـــــان را بــــه عقـــب بـــاز گــــردانـــــــم


نــــه بـــــرای اینکــــه آنهــــایی کـــــه رفتنــــد


را بـــاز گــــــــردانـــــــــم


بــــــرای اینکـــــه نگــــــــذارم بیــــــاینـــــــد....

سادگی

 

سادگی را

من از خوابِ يک پرنده

در سايه‌ی پرنده‌يی ديگر آموختم...

 

 

....


آهایی غریبه.......!

کنارش میشینی و فقط با چند آیه قرآن محرمش میشوی!
و من.....
ومن آشنا با یک دنیا عشق و حسرت
به او....
نامحرمم...

لاک غلط گیر را برمی دارم "تو" را از تمام خاطراتم باک می کنم...
"تو" غلط اضافی زندگیم بودی...

"عشق" یعنی :اختیار بدی که نابودت کند...
اما...
"اعتماد" کنی که این کار را نمی کند...!

ادعای بی تفاوتی سخت است!
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را،
با او تجربه کردی‌.!

دیگر همه نقطه ضعفم را فهمیدند...
از من که چیزی که میخواهند جان تورا قسم میخورند...


....

 

در کودکی ات ب کدامین بازی راهت ندادند .... !

ک امروز اینگونه دیوانه وار تشنه ی بازی کردن با ادم هایی ؟!

 

دیگر نه "شلوار پاره" نشانه ی "فقر" است ....

نه "سکــوت" علامت "رضــایت"....

دنــیـــــــــــــــای غـــریـبـیــست

ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند

و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش....

 

آفتاب ِ نامهربان

نتابید بر ما

کال ماندیم و به هم

نرسیدیم..!


 

 

اگر رنجی نمیبردیم
هرگزمهربان بودن را نمیآموختیم . . .



دیالوگ ماندگار پیمان معادی در فیلم جدایی نادر از سیمین



ﻧﺎﺩﺭ : ﺍﯾﺸﻮﻥ ﯾﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ
ﭘﺎﺷﯿﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺧﺎﺭﺝ؟
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﯿﺎﺭ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ؟
ﻧﺎﺩﺭ : ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﺎﺭﻡ.
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﯾﮑﯿﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
ﻧﺎﺩﺭ : ﯾﮑﯿﺶ ﭘﺪﺭﻡ ، ﻣﻦ ﭘﺪﺭﻣﻮ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻭﻝ ﮐﻨﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﺑﮕﻢ؛
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺘﻮ… ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ!
ﻧﺎﺩﺭ : ﻣﻦ ﮐﯽ ﺗﻮﺭﻭ ﻭﻝ ﮐﺮﺩﻡ ؟ ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﮐﺸﻮﻧﺪﯼ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ، ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ
ﻣﻦ ﺩﺍﺩﺧﻮﺍﺳﺖ ﻃﻼﻕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ!
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﺍﻭﻥ نمی فهمه ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺴﺮﺷﯽ؟
ﻧﺎﺩﺭ : ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺍﻭﻥ ﭘﺪﺭﻣﻪ …


دنیا...

دنیا

دنــــــــــیا اگه مردونـــــــگی ســــــرش میشد

اســــــــمش دخــــــترونه نـــــبود!

 

....


وقتی دوتا عاشق از هم جدا میشن …

دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن …

چون به قلب همدیگه زخم زدن …

نمیتونن دشمن همدیگه باشن …

چون زمانی عاشق بودن …

تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن …
 
 

بعضــــــی ها گـــــــ ـــــریه نمی کنند!

اما از چشــ ــــــــ ـــــم هایشان معلوم است که

اشکــــی به بزرگی یک سکــــــــــ ــــوت،

گــــوشه ی چشمشان به کمیـــ ـــن نشسته ... 



همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی

وقتـــی بغــــض میکـــُنی

وقتـــی دآغونــــی

وقــــتی دلــِت شکــــستـ ه

دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ

انقــــدر حـ ـرف دآری کـــ ه فقــط میتونــی بگـی :

"بیخـــیآل"


سهراب سپهری در جشن تولد یک سالگی فرزندش گفت: 

یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی!!


از این پس همه چیز تکراریست...

کودک که بودم ...

کشتی هایم که غرق می شد،سریع برگی از دفتر مشقم می کندم ...

و دوباره یکی عین آن را می ساختم...

حالا ولی روزهاست که کشتی هایم غرق شده و تنهادر حسرت آنم که...

چرا دیگر دفتر مشقی ندارم...؟


این آینده کدام بود که بهترین روز های عمر را حرام دیدارش کردم؟


 

ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎﻥ
ﺩﺭﺳﺖﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. . .

دل ساده
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کیش کن
که قند شهردروغی بیش نبوده است

حسین  پناهی

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺍﺣﻤﻖ ﻓﺮﺽ ﻧﮑﻦ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿــــﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ " ﻫﻔﺖ ﺧﻂ " ﺑﺎﺷﻨﺪ .

 

.

 
زندگی سخت ساده است.
 
 
چه خوشبخت است
خفاشى که بر سقف زندگى مى کند!
به گمانم این دنیا
وارونه اش زیباتر است…!!!
 

تاریخ ثبت تصاویر زیر مربوط به سالهای 1936 تا 1945 یعنی زمان حکومت نازی ها و دولت آدولف هیتلر است که توسط (هوگو یاگر) عکاس شخصی هیتلر گرفته شده بوده و دورنمایی از سالهای حکومت نازی ها را نشان می دهد. کیف چرمی حاوی این تصاویر بعد از دستگیری هوگو یاگر در شهر مونیخ بدست آمریکایی ها می افتد ولی بدون اطلاع از محتویات کیف، طی جریاناتی به فراموشی سپرده می شود تا اینکه سالها بعد از مرگ هوگو یاگر توسط خبرنگار مجله لایف این تصاویر که هوگو یاگر از آنها بعنوان "گنــج" نام برده بود کشف و برای اولین بار از طریق مجله لایف منتشر می شود.

آلمان نازی یا رایش در دوران بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ در حکومت آلمان اطلاق می‌شود که دولت آدولف هیتلر تا سال ۱۹۴۵ میلادی در آن کشور در راس حکومت بود. در این دوران، کشور آلمان تحت حکومت حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان به رهبری آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم بود. وی از سال ۱۹۳۴ رهبر حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان شد. پس از روی کار آمدن نازی‌ها در سال ۱۹۳۳، نام رسمی آلمان تغییر نکرد و رایش آلمان یا رایش سوم که از سال ۱۸۷۱ بود، باقی ماند. پرچم حزب نازی از صلیب شکسته و رنگ‌های قرمز و سیاه که گفته می‌شود نشان دهنده خون و خاک هستند به عنوان نماد و سمبل خود استفاده می‌نمود. در حقیقت سیاه، سفید و قرمز رنگ‌های قدیمی پرچم آلمان متحد شمالی بودند.

حزب نازی از چند دسته شبه نظامی، همچون اس آ، اِس اِس، و گِشتاپو تشکیل شده بود، همه این‌ها پس از سال ۱۹۳۳ در حکومت نازی یکپارچه شدند. اِس آ نیروی اصلی برای برهم زدن قوای نیروی دیگر دولت‌ها بود. برای نمونه، در سال ۱۹۳۳، اِس آ نقش اصلی را در سوزاندن کتاب‌ها بر عهده داشت. اِس اِس بیشتر یک نیروی مخفی بود، بسیار بی رحم که عاقبت در سال ۱۹۳۳ در شب تیغه‌های بلند اِس اِی را از میان برد. افراد اِس آ لباس قهوه‌ای رنگ می‌پوشیدند، به این دلیل که آن‌ها پس از جنگ جهانی اول در روز به آسانی قابل شناسایی بودند.

افراد اِس اِس لباس سیاه رنگ می‌پوشیدند. ان اس د آ پ نیروی سیاسی اصلی آلمان نازی از زمان سقوط جمهوری وایمار در سال ۱۹۳۳ تا انتهای جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ بود تا وقتی که غیر قانونی بودن آن اعلام شد و بسیاری از سران نازی دستگیر و در دادگاه نورنبرگ محکوم به جنایت جنگی و جنایت بر ضد بشریت شدند. چراکه بیشتر از ۴۰ میلیون تن در نبرد کشورهای مختلف با رایش سوم به قتل رسیدند
 
 

 

صفر را بستند 


که ما به بیرون زنگ نزنیم !!


از شما چه پنهان ...


ما


از درون زنگ زدیم !!!

 

در شهـــــری که خورشید را


به قیمت شمعــــــی نمیخرند ...


پروانه شدن یعنــــی :


" تباهـــــــی " . . .

نان و نمک

نان و نمک

به حرمت نان و نمکی که باهم خوردیم؛
نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه.......
نمک را بگذار برای من که میخواهم این زخم همیشه تازه بماند!

می خوام برگردم به کودکیم

می خوام برگردم به کودکیم

می خواهم برگردم به روزهای کودکی

آن زمان ها که:

پدر تنها قهرمان بود

عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نقطه زمین٬شانه های پدر بود

بدترین دشمنانم خواهر و برادرهای خودم بودند

تنها دردم زانوهای زخی ام بودند

تنها چیزی که می شکست اسباب بازیهایم بود

و معنای خداحافظی تا فردا بود

 

 

 

لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری دردت را در سینه ات فرو می ریزی
تا آشکار نگردد
لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده، بغض می کنی
اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد
لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته و می خواهی درد دلت را فریاد بزنی
از سنگینی بغضت نمی توانی
لحظه هایی هست که سخت، خسته می شوی از دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند
و باز چیزی نمی گویی

و

لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست. لحظه ای که عادت می کنی
به هر چه درد و
چه سخت لحظه ایست.

 

 

من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم !

عاری از عاطفه ها
...

تهی از موج و سراب
...

دور تر از رفقا
...

خالی از هرچه فراق !

من نه عاشق هستم ;

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من ...

من دلم تنگ خودم گشته و بس ..!